ارمیاارمیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

[کـودکــانهـ ـهایـــ اِرمــیـا]

مروارید ششم ، این روزهایِ ارمیا خان-راه رفتن

پسرم 12 آذر بود که دندانِ پایین سمتِ راست کنار اون 2 تا دندونِ نازت یه دندون دیگه درومد! از راه رفتن خبری نیس واقعا دیگه خیلی تنبل شدی یهو مبل رو ول میکنی و دستات کاملا ازاده تا میگم افرین مامانی تِلِپی میشینی بعدشم هر چی دستتو میگیرم بلند شی نخیرررر گوش نمیدی  ،اوکی مامانی هر وقت دلت خواست راه برو دیگه سخت نمیگیرم ، زن داییِ بابا میگفت بابایی هم دیر حرف زد هم دیر راه افتاد،تو هم لابد به بابات رفتی !!(دلداری)  . ویرایش: 17 اذر خودت به تنهایی بلند شدی و 3 قدم راه رفتی، از اون روز به بعد خودت بلند میشی و کلی دست میزنی و 2.3 قدم میری و میوفتی ، ولی هنوز به اون صورت راه نمیری ! خودتم خوشت اومده تا میگم ارمیا وایسا دستت ب...
21 آذر 1392

پنجمین مروارید.... سرما خوردگی.. اتفاقاتــــِ بد

پسر قشنگم بمیرم برات که سرما خوردی ، این همه مراقبتم نمیدونم چجوری مریض شدی، اب ریزش بینی و سرفه .. تب نکردی خداروشکر 4 روز پیش یکم داغ بودی ولی نمیزاشتی تب سنج بزارم برات ، بردیمت دکتر گفت چیز خاصی نیس سرما خوردگیه و سیتریزین داد، گفتم اشتها نداری گفت قطره اهن رو بهش 30 قطره بده ، وای خدا باورم نمیشه که اشتهات واقعا زیاد شده، یعنی قطره اهن اینقدر تاثیر داره؟ وزنت 9 کیلو قدت 79 فکر کنم اینقدر بدخط نوشت نمیشد خوند !     خلاصه که مامانی این هفته هفته ی بدی بود هم برای من هم شما، شب و روز جیغ و گریه و نق نق ، یا میگفتی بغلم کن یا بینیت کیپ شده بود نمیتونستی شیر بخوری گریه میکردی یا میخواستی بخوابی بینیت کیپ بود نفست بند میومد گ...
8 آذر 1392

14 ماهگیت مبارکــ پسرم

 پسرم بخند ...!!! خنده های تو ترکیدن شاهوارِ کوهستان هایِ انار استــــــــ ...   خنده های تو رنگ های زیبا در پس و پیشِ باران و افتاب استـــــ... خنده های تو موسیقی روح بخش من استـــــ...          ...
2 آذر 1392

تولـــــــــــد 1 ســــالگـــــــــــی

شکفته شدن گل مهر وجودت در پر مهر ترین ماه سال، که مهرش را به شکوفا شدنت مدیون است مبارک باد پسر مهر ماهیه من ... دیروز تولد 1 سالگیت به خوبی و خوشی برگزار شد ، واقعا خوشحالم کخ تونستم از پسش بر بیام چون تولد گرفتن و اون همه کار با وجود یه وروجک خیلی سخت بود ولی با همه ی اینا تولدت عالی بود ..  پسر کوچولوی من وقتی 2 تا از مهمونا اومدن تازه خوابیدی ، همه اومدن ولی ارمیا خان لالا بود با اون لباس!! دیگه خودم رفتم بزور بیدارش کردم .. شب تو ماشین برای بار دوم فکر کنم نون به دست داشتی میخوابیدی !که بهت شیر دادم راحت بخوابی. البته اومدیم خونه بیدار شدی و تا 3 نخوابیدی ! تو کل تولد با صدای دست و جیغ و میزدی زیر گریه .. فشفشه روشن ...
1 آذر 1392

هفته های اول 1 سالگی - هدیه ی منو بابایی- البوم خاطراتــ

پسر کوچولوی من سلام ماهی یک بار میرم سراغ خاطره ها و عکس های قدیمی،داشتم البوم کودکیمو میدیدم که سه چرخه داشتم ،هم من هم بابایی عاشقه دوچرخه سواری بودیم که شما هم مثل مایی، هدیه ی من و بابا برای تولدت یه سه چرخه س که خیلی خوشت اومده و هر بار میری موزیکشو میزنی و خودتم نانای میکنی ، اولش پشیمون شدم که چرا اون سه چرخه که شکل گاو داره نخریدم و این همه پول اینو دادیم ،ولی الان همه بهم میگن بهتر شد که نگرفتی اونا زود میشکنه و حفاظش هم اصلا مناسب نیس نی نی خودشو میتونه پرت کنه بیرون. واسه واکسن بردیمت گفتن MMR  فقط سه شنبه ها 8 تا 10 صبح میزنن،منو بگووووو چه جوری صبححح بیدار شم heeeeh پسرم ماشالله خیلی یزرگ شدی همه چی دیگه حالیت م...
1 آذر 1392

اول مهر 91-خاطره ی زمینی شدنتـــ

مامانی نه که به دنیا اومدنت خیلی قضیه داره من تنبلیم میاد بنویسم ولی مختصر میگم : ساعت 9 شب 31 شهریور که هوس کوکوی سیب زمینی با برنج کردم تا اومدم بشقاب بیارم دیدم ای وای کیسه اب سوراخ شده ،چون چند بار ازیم موردا پیش اومد نه من جدی گرفتم نه بابایی و گفتیم حالا یه چکاپ میریم بیمارستان ،رفتن همانا و ... اول رفتیم کلینیک با اون مامای بی ادب که 20 دقیقه معطلم کرد رفت تلفن صحبت کنه .. بهم گفت 1 سانت باز شده .. رفتم بیمارستان مهرگان که دکترم اونجاس معاینه کردن گفتن داره بچه میاد.. گفتم بابا چی میگی من درد ندارم گفت دردات الان شروع میشه .. بازم جدی نگرفتم .. رفتم بیمارستان روحانی .. اونجا گفتن داره بچه میاد .. 2 سانت باز شده ..فقط هم ب...
1 آذر 1392

افت ، واکسن 1 سالگی

پسر قشنگم پاییز هم اومد .. فصلی که من عاشقشم ، هم منو تو تو پاییز به دنیا اومدیم هم اینکه عاشق رنگ و بوی پاییزم ، مخصوصا طبیعتش که درختا فوق العاده زیبا میشن .. کاش ما ادما هم  برگِ کینه و حصرت و ... رو دور بریزیم تا زندگی برای خوش بشه ... با اومدنِ فصل سرما خرید لباس زمستونی هم اغاز شد فعلا 2.3 دست خریدیم تا جنسای زمستونه ی بیشتری بیارن فعلا هنوز تابستونه دارن.. کارای جدید هم که نمیدونم کودومو بگم اخه هر روز یکی دوتا چیز یاد میگیری . میگم یک دو تو میگی تـــــــــِِِِ یه دستتو میگیرم و کل خونه رو راه میری تازه مسیر هم عوض میکنی ...ولی هنوز تا بلندت میکنم  وایسی میشینیییی.. دستتو میزاری جلو دهنت و میگی آآآآآآآآآآآآآآآآ...
1 آذر 1392

روزت مبارک کودکــــم

پــسرم، امروز آرزوی من برای تو این بود که کودک درونت همیشه زنده و فعال باشه ..  حتی مرد زندگی هم که شدی گاهی بشینی پلی استیشن و ... بازی کنی .  حتی گاهی با همسرت کارتون تماشا کنی. حتی با بچه هات ابتبات چوبی بخورین . حتی گاهی به مشکلات بخند و سخت نگیر . حتی گاهی وقتی میری پارک جای اینکه رو صندلی بشینی بری تاب بخوری. حتی .. پسرم شاید انجام دادنه این کارا برای یه مرد زشت و زننده باشه ولی اینو بدون ما ادما گاهی وقتا نیاز داریم بچه باشیم ، هیچ وقت نزار کودک درونت از بین بره . آدمها هر چقدر بزرگتر میشن دلشون بیشتر بغل میخواد ، حتی بیشتر از وقتی که کودک بودند. روزت مبارکــــــــــــــــــــــ کودکِ من ...
1 آذر 1392

شهر بازی

سلام ووروجکه مامان  پنجشنبه  دیدم بعد چند روز که هوا فقط بارونی بود افتاب شده ، بنابر این تصمیم گرفتم با خاله مریم و مهدیسا بریم پارکــ، چون هر دو با کالسکه هستین نمیتونستیم راه دور بریم و برای بار چندم رفتیم شهر بازی رنگارنگ که نزدیکه خونمونه ، اینبار بهت خیلی بیشتر خوش گذشت چون هم شلوغ بود هم دیگه میدونستی اینجاااا کجاستـــــ . اول رفتیم سراغ استخر توپ، این کوچولوتره بهتر بود اخه اون بزرگا توش غرق میشی توپ هارو مینداختی پایین و دنبالشون میگشتی یکددفعه یه نی نی اومد خیلی نی نی دوست داری داری بازیه بچه هارو نگاه میکنی فدات شم خیلی اقا نشستی اینجا و بازی کردی مهدیسا هم اومد پیشت ...
1 آذر 1392

12+1 ماهگیت مبارک

پسر کوچولوی شیطونه مامان 13 ماهگیت مبارکـــــ، کاملا مشخصه که بزرگ شدی هم رفتارت هم کارات، قربونت برم کلی عکس و کلی چیز هست که وقت ندارم بیام بزارم  تا میخوام بیام پای نت تو میای میکوبی تو سر لپ تاپ که نمیدونم چیکارش کردی بازیهای بابایی بالا نمیاد .. اشاره کردن رو 1 هفته ایه که یاد گرفتی خیلی هم تمرکز میکنی که قشنگ اون انگشت اشارتو فقط نشون بدی نازت میدیم خجالت میکشی، یکی که زیاد ندیدیش و  میاد و میبینیش خجالت میکشی"،بعضی وقتا از خواب بیدار میشی خجالت میکشی، سرتو میندازی پاییت دستاتو تو هم میزاری و لبخند میزنی و یه نگاه میکنی و دوباره چشاتو میندازی پایین، همه این کارتو دوست دارن نمممممکدونمم . گاهی یادت میره و دستاتو ول میکنی و و...
1 آذر 1392